پارسا جان و آريساپارسا جان و آريسا، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 11 روز سن داره

دوقلوهاي مهربون

دوسالگی (24 ماهگی)

      عشق و نفس های من تولد دو سالگی تون مباااااااارررررک   فردا تولدتونه ، باورم نمیشه دوسال گذشت ، دو سالی که هر روزش با روز قبل تفاوت داشت ، دوسال همراه با خاطرات بسیار زیاد تلخ و شیرین .  یادم نمیرود روزهای سخت بارداری ام را که میخواستند آریسای کوچکم را از من بگیرند و من به مدت 6 ماه مطلق خوابیدم و استراحت کردم تا اینکه درکمال ناباوری پزشکان ، خدای مهربان آریسای عزیزم را به من بخشید و هردو باهم صحیح و سالم به دنیا آمدید . البته همه ی اینها را بعد از خدا مدیون پدرو مادر و خواهر عزیزم هستم که در آن 6 ماه به بهترین نحو ممکن از من پرستاری کردند ، مادر ع...
28 خرداد 1392

به خاطر شما دوستان عزیز و مهربونم

دوستان عزیز ، من هرموقع فرصت کنم میام و چندخطی خاطرات بچه ها را در وبلاگشون  تایپ میکنم و ثبت موقت را تیک میزنم ، اما این بار اول عکس ها را میذارم فقط به خاطر شما دوستای نازنین و مهربونی که به ما لطف دارین بخصوص آلاءجان که فصل امتحاناتشه و خواسته بود که زودتر عکس جدید از بچه ها بذارم .   پل شهرستان ، ورودی نمایشگاه بین المللی (بازدید از نمایشگاه زیورآلات) وقتی خسته میشین درجااااااا همونجا میشینید!!!!!!!!!دیگه هم تا خستگی تون درنره به هیچ عنوان از جاتون تکون نمیخورین این هم یک عکس سه نفره با پسرعمه تون ، امیررضاجون....این آریسا همش درحال وووول خوردنه ترس را تو چهره ی آریسا به وضووووووح میشه دید ، اما ...
13 خرداد 1392

باغ پروانه ها و شیرین زبونی های آریسا

سلام نفس های مامان نمیدونید ثبت هر ثانیه از زندگیتون و کارهای بامزه تون چققققدر برام مهمه اما چه کنم هر روز با کلی برنامه ریزی از خواب بیدار میشم و شب ها با افسوس این که به هیچ کاری نرسیدم و امید به فردا دوباره میخوابم اما فردا بدتر از دیروز...... . آریسا خانم شما خییییییییلی داری مامانو اذیت میکنی  ....جیغ های رنگارنگ متمایل به بنفشت دیگه اعصاب برای من و همسایه های محترم باقی نذاشته و حتی پارسا چنان از جیغ و گریه های خواهرش عصبانی و کلافه میشه که  یا موهاشو میکشه یا هلش میده رو زمین و یه چیزایی هم به زبان چینی بوجی باجی میکنه یعنی دعواش کرده ، اون وقته که تارهای صوتی آریسا تا آخرین حدش به لرزش درمیاد بطوری که لوزه و نای و...
8 خرداد 1392
1